این فقیر در صدد تفسیر مفصل شفاعت و بحث کلامى و فلسفى در این حقیقت مسلّم و اصیل و ضرورى اسلام نیستم در این زمینه باید به کتابهایى که خاص این مسئله نوشته شده و به تفاسیرى که مشروح در این زمینه قلم فرسایى کردهاند مراجعه کنید، اینجانب این حقیقت قرآنیه را تنها به خاطر این که به استحکام اعتقاد مؤمنان بیفزاید و اشکالات اشکال کنندگان و خوارج مسلکان را از اذهان برطرف کند در چهار بخش مورد توجه قرار مىدهم، امید است که براى مطالعه کنندگان سودمند افتد و گوشه اى از این واقعیت اسلامى براى آنان روشن شود.
1- آیات مربوط به شفاعت
براى این که بدانیم شفاعت از نظر قرآن مجید در چه جایگاهى قرار دارد و شفاعت حق چه شفاعتى است و شفاعت باطل چیست و شفاعت در چه زمینهاى تحقق مىپذیرد و شفیعان کیانند و شفاعت شوندگان چه کسانى هستند و آیا شفاعت ازدیاد درجه یا کاستن بار گناه است باید مجموعهاى از آیات را که شفاعت در آنها مورد توجه قرار گرفته مورد دقت قرار دهیم و با نگاه به مجمو آیات چهره حقیقت را بنگریم، زیرا توجه به یک آیه مثلًا آیه اى که به طور مطلق شفاعت را نفى میکند و با تکیه بر آن یک آیه ایجاد اعتقاد به این که ابداً شفاعتى وجود ندارد اصل صحیحى براى یافتن حقیقت نیست.
بدون دقت در مجموع آیاتى که یک مسئله را در چهرههاى گوناگونش مورد توجه قرار میدهد امکان ندارد نظر نهائى قرآن را نسبت به آن مسئله به دست آورد.
آنان که نسبت به حقایقى از قرآن و معارفى از اسلام دچار انحراف، کژ فهمى، و تند روى شدند به خاطر این است که حقیقتى را در یک آیه نظر کردند و از دیگر آیاتى که به برسى این حقیقت پرداخته غافل و بیخبر ماندند، و به روایات بسیار مهم اصیلى که میگوید: برخى از آیات قرآن برخى دیگر را تفسیر و تصدیق میکند، و کتاب خدا بخشى به کمک بخشى دیگر سخن میگوید و برخى از آن بر برخى دیگر گواهى میدهد «1»، نظر نینداختند و بر این اساس نسبت به آیات قرآن دچار تفسیر به رأى و تحمیل افکار غلط و انحرافى خود بر آیات قرآن مجید شدند.
درباره تفسیر به رأى که کارى بس خطرناک و انحراف از معانى واقعى آیات است پیامبر مىفرماید:
«من فسر القرآن برأیه فلیتبؤا مقعده من النار:» «2»
کسى که قرآن را برابر با رأى خودش تفسیر کند، محل جلوسش را در آتش قرار خواهند داد.
و از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«من فسر القرآن برأیه ان اصاب لم یؤجر، وان اخطأ فهو بعد من السماء:» «3»
کسى که قرآن را مطابق رأى خود تفسیر کند و تفسیرش حق باشد پاداشى نخواهد یافت، و اگر در تفسیرش خطا کند موجودى دور از خدا خواهد بود.
روى این حساب لازم است مسئله شفاعت را با توجه به مجموع آیات مربوط به شفاعت مورد دقت قرار داد تا نظر قطعى و نهائى کتاب خدا نسبت به این مسئله روشن شود:
آیات گروه اول
آیات این گروه آیاتى است که به طور مطلق شفاعت را در روز قیامت نفى مىکند که برخى اعتقاد دارند در این گروه یک آیه بیشتر وجود ندارد و آن آیهاى است که هشدار مىدهد:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ: «4»
اى اهل ایمان از آنچه به شما روزى کردهایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزى بیاید که در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى و کافران همان ستمکارانند.
جمله ولا شفاعه براى کسانى که به دیگر آیات نظر نکردند و حتى زحمت دقت در آیه بعد از این آیه را به خود ندادند دستاویزى است براى انکار مطلق شفاعت و این مسئله شفاعت ساخته و پرداخته کاهنان و بىخبران از حقایق دینى است!
ولى پس از این آیه شریفه در آیه بعد که آیه الکرسى است به وجود شفیعانى اشاره مىکند که به اذن و اجازه حضرت حق نسبت به گروهى که شایسته شفاعت هستند شفاعت مىکنند.
مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ:
کیست آن که جز به اذن او در پیشگاهش قدم شفاعت پیش نهد؟ به روشنى از آیه شریفه استفاده مىشود که شفاعت شفیع نسبت به شفاعت شونده به اذن حضرت او امرى مسلم و قطعى است، وَ لا شَفاعَةٌ در آیه قبل موردى خاص و معین دارد و آن نفى شفاعت از کافران ستمکار است.
بنابراین مفهوم آیه شریفه أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ .... غیر از آن است که در بدو امر که عبارت از نفى مطلق شفاعت است بنظر مىرسد آیه شریفه با توجه به آیات دیگر هیچ دلیلى بر نفى مطلق شفاعت نیست.
علاوه بر این جمله وَ لا خُلَّةٌ نیز مانند وَ لا شَفاعَةٌ نفى مطلق دوستى در قیامت نیست گر چه در مرحله اول به نظر مىرسد که پیوند دوستى همه اعم از فاسق و مؤمن و صالح و طالح و باتقوا و بىتقوا گسسته مىشود در صورتى که در آیه دیگر در رابطه یا بقاء دوستى در قیامت در میان اهل تقوا مىخوانیم:
الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ:
در روز قیامت دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران که پیوند دوستىشان با یکدیگر ماندنى و جاوید است.
پس آیه شریفهاى که لا شَفاعَةٌ در آن است نظرش نفى شفاعت درباره گروهى است که ایمان نیاوردند یا اگر آوردند آنچنان ضعیف است که دست شفاعت براى نجات آنان به آنان نمىرسد، و نهایتاً نفى شفاعت در آیه شریفه از گروهى در قیامت، دلیل بر نفى آن از دیگر گروههاى شایسته شفاعت نیست.
آیات گروه دوم
در این گروه از آیات شفاعتى را که انحراف اعتقادى و کژفهمى یهود به آن تکیه کرده نفى مىکند، و مطلقا آنان را شایسته شفاعت نمىداند. و با توجه به اینکه جمله وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ نکره در سیاق نفى است مطلق شفاعت را از این گروه لجباز عنود و خیانت پیشه نفى مىنماید:
در این زمینه دو آیه در سوره بقره که همانند هم است وارد شده:
وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ «5»
و از روزى پروا کنید که نه کسى از کسى عذابى را دفع مىکند و نه از کسى شفاعتى مىپذیرند و نه از کسى در برابر بخشش گناهانش فدیه و عوضى میگیرند و نه براى رهائى از آتش دوزخ یارى مىشوند.
این دو آیه شریفه به گواهى آیات قبل از خودش به انواع جنایات و خیانتها و ستمهاى شدید یهود به مظلومان اشاره دارد فقط و فقط نشان دهنده نفى شفاعتى است که یهود به خیال واهى و گمان باطل خود به آن معتقد است و خطاب واتقوا در هر دو آیه مىخواهد به آنان بگوید: از آن روزى که با این گونه ماهیت شما هیچ شفاعتى نسبت به شما پذیرفته نخواهد شد پروا کنید.
آنان از روى اعتقاد نامعقول مىگفتند: ما چون فرزندان پیامبران از بنىاسرائیل هستیم، هر اندازه هم گناه ما زیاد و فراوان و سنگین باشد پدران ما که داراى مقام نبوتاند از ما در قیامت شفاعت خواهند کرد، در صورتى که قرآن پیوند نسبى اینگونه معاندان و متجاوزان را در دنیا و آخرت گسسته و قطع مىداند:
وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ: قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ «6»
و نوح (پیش از آن طوفان همه منطقه را فرا بگیرد و تمام دشمنان و منکران را به کام مرگ کشد) پروردگارش را ندا داد و گفت:
پروردگارم به راستى که فرزندم از خاندان من است و یقینا وعدهات (به نجات خاندانم حق است) و تو بهترین داورانى.
خدا فرمود: اى نوح به یقین او از خاندان تو نیست او سرا پا کردارى ناشایسته است، پس چیزى را که به آن علم ندارى از من مخواه همانا من تو را اندرز مىدهم که مبادا از ناآگاهان باشى!
یک بار دیگر با دقت عقلى به هر دو آیه نظر کنید، نوح با کمال اطمینان به خدا مىگوید فرزندم از خاندان من است و تو وعدهات براى نجات خاندانم قطعى است، پس شفاعت مرا نسبت به پسرم قبول کن و او را نجات بده، و خداوند هم قاطعانه به نوح گفت: او از خاندان تو نیست و هیچ پیوندى میان تو و او وجود ندارد، او عملى ناشایسته است و بهمین خاطر پیوندش با تو گسسته است و سپس نوح را به شدت مورد خطاب قرار مىدهد که من نصیحتت مىکنم که مبادا از ناآگاهان باشى!
به راستى در این دو آیه شریفه چه درسها و پندها و عبرتهاى بسیار مهم و باارزشى است و با توجه به این دو آیه آیا ادعاى یهود که ما نسب به پیامبران مىبریم پس هر چه باشیم و هر گناهى بر عهده ما باشد پدرانمان که داراى مقام نبوت هستند در قیامت از ما شفاعت مىکنند، ادعائى درست و صحیح است؟!
مسلماً پیوند یهود و هر گناهکار حرفهاى با آباء و اجداد پاکش گسسته و بریده است و خدا به خاطر پاکان به ناپاکان معاند و کافر در دنیا و آخرت توجهى نخواهد کرد.
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد جج سگ اصحاب کهف روزى چند جپى نیکان گرفت و مردم شد جج قرآن مجید درباره بدکاران حرفهاى و کافران و معاندان و تکذیب کنندگان آیات حق مىفرماید: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ:
اینان از دشمنى با حق باز نمىایستند و از گناه و جنایت دست بر نمیدارند، تا زمانى که یکى از آنان را مرگ در رسد مىگوید: پروردگارم مرا براى جبران گناهان و تقصیرهائى که از من سر زده به دنیا باز گردان امید است در برابر آنچه از عمر و مال و ثروت در دنیا واگذاشتم کار شایستهاى انجام دهم. به او مىگویند: چنین نیست که مىگوئى، بدون تردید این سخنى بىفایده است که او گوینده آن است و پیش رویشان برزخى است تا روزى که برانگیخته مىشوند، پس زمانى که در صور دمیده شود قطعا در آن روز نه میانشان پیوند خویشاوندى و ارتباط نسبى وجود خواهد داشت و نه از احوال یکدیگر خواهند پرسید!
اعتقاد به چینن شفاعتى که یهود آن را دستاویز خود کردهاند آن هم شفاعت بىقید و شرط که سبب باز بودن دست فرزندان پیامبران در انجام هر نوع گناه و کار زشت و خیانت و جنایت باشد و تنها انتساب نسبى به پیامبران در تحقق این شفاعت کفایت کند شدید مورد انکار قرآن و معارف الهیه و قوانین اسلامى است.
زیرا فرهنگ سعادتبخش اسلام و شریعت الهى ملاک و اساس و اصل و زیربناى نجات را ایمان و عمل صالح و اخلاق حسنه مىداند نه نسب و پیوند خویشاوندى.
البته همه پیوندها در قیامت گسسته نخواهد بود، بلکه گسستگى پیوند جریمهاى از جرایم مجرمان و معاندان و کافران و دشمنان حق است، چنان که در آیات بالا ملاحظه کردید و دقت نمودید که سخن آیه درباره بىدینان و بىخبران از حق است.
چه سخن غیر منطقى و نامعقول و بیپایهاى است که یهود در هر عصرى آن را تکرار میکنند و آن این که میگویند: ما امت برگزیده خدائیم نه تنها آنان این سخن بیاصل و ریشه و بدون دلیل را میگویند بلکه مسیحیان فریب خورده از یهود هم این سخن را پیوسته تکرار میکنند چنان که قرآن از قول هر دو طایفه نقل میکند:
وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ: «7»
یهود ونصارى گفتند: ما فرزندان و دوستان خدائیم.
آنان نجات در آخرت و وردو به حوزة شفاعت را ویژه کسى میدانند که به خاندان اسرائیل منتسب باشد، گوئى انتساب به فامیل اسرائیل، یا انتساب به مکتب یهودیت و نصرانیت هر چند هیچ عملى و اعتقادى و کار خیرى در میان نباشد مایه نجات و عامل رهائى از کیفرها و رهائى از عذاب دوزخ است!!
عجیبتر این که قرآن اعتقاد بسیار بسیار سنیفى را از آنان نقل میکند که ابداً ارزش عقلى و منطقى ندارد، و هیچ دلیل و برهانى آن را بدرقه نمیکند:
وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى: «8»
و گفتند: هرگز و ابداً جز یهودى یا نصرانى وارد بهشت نمیشود!!
قران با شدت با این افکار غلط و خیالات خام و اوهام پوسیده مبارزه دارد، و انتساب به فامیل اسرائیل یا به یکى از دو آئین یهودیت و نصرانیت را کافى در نجات نمیداند، بلکه یهودیگرى و نصرانیگرى را از اندیشه باطل میشمارد و مایه نجات را آراسته بودن به اسلام و شریعت احمدى و ایمان قلبى و تسلیم باطنى و عمل صالح و کردار خالصانه میداند، و در پوچ بودن و بیمایگى انتساب لفظى و فامیلى میگوید:
تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: «9»
این دروغها و اباطیل و یاوهگوئیهاى آنان است بگو اگر در ادعاى خود راستگوئید دلیل و برهان بیاورید. آرى کسانى که همه وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالى که نیکوکارند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.
یهود شفاعت در آخرت را با شفاعت در دنیا یکى دانسته و برخلاف حق و جداى از عقل و منطق معتقد به شفاعت گشته.
«شفاعت در دنیا و از نظر عرف این است که شفیع حاکم را وادار به عفو مىنماید و اراده او را درباره مجرم برمىگرداند، (با این نوع شفاعتى که یهود قائل است) این سؤال پیش مىآید که حاکم به عدل چگونه رأى و نظرش با شفاعت تغییر مىنماید؟ این حاکم مستبد و ظالم است که به حسب مصلحت خود تغییر حکم و اراده مىدهد، عذاب مجرم (حرفهاى) چون موافق با عدل الهى است پس گذشت از وى مخالف عدل است، با توجه به آن که حکم و اراده پروردگار عین حکمت و سنت حتمى اوست و قابل تغییر نیست، چنان که آیاتى از قرآن به عدم تغییر سنت و اراده خداوند تصریح دارد قابل توجه و دقت بیشتر آن که با باز بودن راه چنین شفاعتى (که یهود معتقد است) آئین و شریعت در نظر عامّه سست مىشود، و احکام دگرگون مىگردد و این برخلاف حکمت بعثت پیامبران و تشریع شرایع است، بلکه منشأ اختلال نظم و ترویج گناه مىگردد، چنان که در بعضى از امم که به این آرزوها مغرورند دیده مىشود.
و چه بسا اینگونه مغروران از مردمى که دین بر آنها حاکم نیست و تنها قوانین و وجدان بر آنها حکومت مىکند، گناه و قانونشکنىشان بیشتر مىگردد، زیرا اینان به امید «واهى» و اتکاء «غلط» به شفاعت شافعین سد وجدان را مانند حدود دین در هم مىشکنند و به هر گناهى خود را مىآلایند و از هر اقدام به خیر و توجه به صلاح و اصلاحى وامانده مىگردند.
گروه سوم
آیاتى است که صریحاً دلالت دارند روز قیامت براى مطلق کافران از هر ملّتى که باشند شفیع و شفاعت کنندهاى وجود ندارد یا شفاعت شافعان که به حال شایستگان مورد شفاعت سودمند است به آنان سودى نمىدهد:
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ «10»
آیا (کافران و منکران قرآن براى باور کردن آن) جز تحقق وعدههایش را انتظار مىکشند؟ روزى که حقایق بیان شده در آن به صورتى ظاهر و آشکار بیابد، کسانى که از پیش آن را به فراموشى سپرده بودند مىگویند: یقیناً فرستادگان پروردگارمان حق را آوردند (ولى ما آن را نپذیرفتیم) پس آیا در چنین روزى شفاعت کنندگانى براى ما وجود دارند که ما را شفاعت کنند یا به دنیا باز گردانده مىشویم تا کارى غیر آنچه انجام مىدادیم انجام دهیم به راستى آنان سرمایه وجودشان را تباه کردند و آنچه را به دروغ (به عنوان شریک خدا به خدا) نسبت مىدادند از دستشان رفت و گم شد.
إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ: «11»
(هنگامى که آنان با بتهایشان به آتش در افتند روى به بتها کرده مىگویند: ما شما را با پروردگار جهانیان مساوى و یکسان قرار مىدادیم و ما را جز مجرمان گمراه نکردند، در نتیجه براى ما نه شفیعانى است و نه یک دوست نزدیک و صمیمى!
وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ (46) حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ (47) فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ:
و ما روز رستاخیز و قیامت را تکذیب و انکار مىکردیم تا آن که براى ما یقین آمد، در این حال شفاعت شافعان سودى به آنان نمىدهد.
کافران بر اثر ضدیت با حق و تکذیب توحید و انکار نبوت و ظلم و ستم، و آلوده بودن به گناهان کبیره و ترک واجبات الهى و غرق بودن در محرمات شایستگى شفاعت را در خود نابود کرده از این جهت لایق ورود در این حوزه پاک و نجات بخش نیستند.
در هر حال نبود شفیع براى کافران یا نافع نبودن شفاعت شفیعان نسبت به آنان منافاتى با ثبوت شفاعت براى اهل ایمان ندارد.
گروه چهارم
آیاتى است که شفیع بودن بتها را مردود مىداند، و هیچگونه شفاعتى را براى آنان قائل نیست.
دقت در آیات کتاب خدا و مطالعه در تاریخ حیات عرب در عصر جاهلیت روشن مىسازد که بتپرستان بتهاى چوبى و سنگى و فلزى را عبادت مىکردند و چنین مىپنداشتند که با پرستش معبودهاى مصنوعى و دستساز خودشان مىتوانند توجه و رضایت آنها را به خود جلب کنند تا در پیشگاه شفیعان آنان براى نزول باران، فراوانى نعمت، ارزانى ارزاق و حل مشکلات باشند!
قرآن در آیات متعددى نه تنها از پرستش و عبادت بُتان نهى مىکند بلکه از شفیع بودن آنها به شدت انتقاد مىنماید، و توجه مىدهد که این معبودهاى باطل و ناچیز که مالک خیر و شر خویش نیستند چگونه مىتوانند عذاب الهى را از دیگران دفع کنند؟
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَرى مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ. «12»
(و لحظه ورود به جهان دیگر به آنان خطاب مىشود) همانگونه شما را نخستین بار (در رحم مادر تنها و دستخالى از همه چیز) آفریدیم، اکنون هم تنها به نزد ما آمدید و آنچه را در دنیا به شما دادهبودیم پشت سر گذاشته و همه را از دست دادید و شفیعانتان را که در ربوبیت و عبادت ما شریک مىپنداشتید همراه شما نمىبینم بىتردید پیوندهاى شما با آنان بریده و آنچه را شریکان خدا گمان مىکردید از دستتان رفته و نابود شده است.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ: «13»
و آنان به جاى خدا اشیائى مىپرستند که نه زیانى به آنان مىرساند و نه سودى عایدشان مىکند و مىگویند آنها شفیعان ما نزد خدایند! بگو: آیا خدا را به شفیعانى خبر مىدهید که آنها را در آسمانها و زمین به عنوان شفیع نمىشناسد؟ او از آنچه که شریک او قرار مىدهند منزه و برتر است.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ: «14»
و از معبودانشان که آنها را کورکورانه مىپرستیدند براى آنان شفیعانى نخواهد بود و آنان معبودانشان را در قیامت انکار خواهند کرد. و روزى که قیامت برپا شود آن روز همه از هم جدا مىشوند.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ: «15»
بلکه آنان شفیعانى جز خدا انتخاب کردهاند، بگو: با این که آنها مالک چیزى نیستند و تعقلى ندارند باز آنها را شفیع مىشمارید!!
با توجه به مفاهیم و معانى این آیات و قرائنى که قبل و بعد آنهاست روشن مىگردد که هدف همگى این آیات کریمه نفى شفیع بودن بتهاست و مفاد آنها نفى شفاعت به طور مطلق نیست.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ: «16»
آیا به جاى خدا معبودانى برگزینم که اگر خداى رحمان براى من آسیب و گزندى بخواهد نه شفاعتشان ذرهاى زیان را از من دفع مىکند و نه مىتوانند نجاتم دهند.
گوینده این کلام حکیمانه بنابر نقل مفسران حبیب نجار است که به دفاع از فرستادگان عیسى برخاست و از توجه به بتها و اعتقاد به شفاعت آنها انتقاد کرد و در راه دفاع از فرهنگ حق به دست کوردلان به شهادت رسید.
با این همه نفى و انکار نهایتاً قرآن مجید عقیده به شفاعت را بسان برخى دیگر از عقاید پیشینیان اصلاح نموده، و در عین این که عقاید غیر منطقى را به باد انتقاد گرفته و نظام اخروى را غیر از نظام این جهان دانسته معالوصف اصل وجود شفاعت را انکار ننموده و آن را اصالتاً حق خدا دانسته و براى اولیاء او تحت شرایطى که مهم آنها اذن الهى است ثابت دانسته است، و خیال خیال پردازان را که تصور مىکنند شفاعت در قیامت همچون پارتى بازى در دنیاست در هم کوبیده است و ثابت مىکند که شفاعت در حقیقت دعائى مستجاب در حق کسانى است که از ایمان و عمل برخوردارند ولى مستحق ازدیاد رتبه یا آمرزش گناهانى هستند که از روى جهالت از آنان سرزده و در ارتکاب گناهشان قصد مخالفت و جنگ با حق را نداشتهاند، بلکه لغزشهائى بوده که در عین نفرت داشتن از آنها دچارش شدهاند.
و روى این حساب میان آیات نفیکننده شفاعت و ثابت کننده آن کوچکترین اختلاف و تضاد وجود ندارد، زیرا آیات نافى بر رد عقاید یهود و بت پرستان و اقوامى مشابه آنهاست ولى آیات اثبات کننده ناظر به شفاعت صحیح است که مبینش قرآن و شارح و مفسرش احادیث و روایات اهل بیت است.
گروه پنجم
آیاتى است که شفاعت را ویژه خدا مىداند و مىگوید: پاداش دهنده و شفیعى نیست و شفاعت همگى مربوط به اوست:
وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ: «17»
و به وسیله این قرآن کسانى را که از محشور شدن به سوى پروردگارشان بیم دارند هشدار ده که آنان را (در آن روز هولانگیز) جز خدا سرپرست و شفیعى نخواهد بود باشد که بپرهیزند.
وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ.
و کسانیکه دینشان را بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنان را فریفت واگذار، و مردم را با قرآن هشدار ده که مبادا کسى در روز قیامت به کیفر آنچه از گناهان مرتکب شده از رحمت و ثواب محروم ماند و به هلاکت سپرده شود و او را جز خدا سر پرست و شفیعى نباشد.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ: «18»
خداست که آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش دوره آفرید، سپس برتخت فرمانروائى و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط گشت براى شما جز او هیچ یاور و شفاعت کنندهاى نیست.
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ: «19»
بگو همه شفاعت در سیطرهمالکیت خداست و او مالک آسمانها و زمین است، سپس به سوى او باز مىگردید.
اینگونه آیات ناظر بر نفى شفاعت بتها و کوبیدن اعتقاد سخیف بت پرستان است و ناظر بر شفاعت دیگر شفیعان چون پیامبران و اولیا و صلحا که شفاعتشان به اذن خدا صورت مىگیرد و در دیگر آیات مطرح است نیست.
گروه ششم
آیاتى است که با صراحت و روشنى کامل شفاعت غیر خدا را در پیشگاه حق و در دادگاه الهى به عنوان یک اصل مسلم و قطعى پذیرفته و غیر قابل انکار مىداند، هر چند آن را از نظر شفیع و شخصى که مورد شفاعت قرار مىگیرد محدود و مشروط معرفى مىکند.
از جهت شفیع شرایطى دارد که شرط مهم آن این است که شفاعت باید به اذن خدا باشد و بدون اذن او شفاعتى صورت نمىگیرد.
از نظر شفاعت شونده نیز شرایطى مقرر است که بطور اجمال این است که شخصى که مورد شفاعت قرار مىگیرد باید رضاى حق را جلب کند و از دایره شایستگى شفاعت شدن خارج نشده باشد.
مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ: «20»
کیست که بدون اذن او به شفاعت برخیزد.
ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ: «21»
شفیعى نیست که جز به اذن او شفاعت کند.
لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً: «22»
معبودان باطل کافران در قیامت قدرت بر شفاعت ندارند مگر کسانى مانند پیامبران و امامان و فرشتگان که از نزد خداى رحمان پیمانى بر اذن شفاعت گرفته باشند.
یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا: «23»
در آن روز شفاعت کسى سود ندهد مگر آنکه خداى رحمان به او اذن دهد و گفتارش را در مورد شفاعت از دیگران بپسندد.
وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ: «24»
شفاعت در پیشگاه خدا جز براى کسانى که به آنان اذن دهد سودى ندارد.